کد مطلب:149262 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

مسأله ی تشنگی ابا عبدالله و خاندان و اصحاب ایشان
مسأله ی تشنگی ابا عبدالله و خاندان و اصحابشان مسأله ی شوخی ای نیست. هوا بسیار گرم است (عاشورای آن وقت ظاهرا در اواخر خرداد بوده؛ هوای عراق زمستانش گرم است، چه رسد به نزدیك تابستان آن)، سه روز است كه آب را بر روی اهل بیت پیغمبر بسته اند، گو اینكه در شب عاشورا توانستند مقداری آب به خیمه ها بیاورند كه حضرت فرمود: آب را بنوشید و این آخرین توشه ی شما خواهد بود. و بعلاوه از نظر طبیعی یك قاعده ای است: هر كسی از بدنش خون زیاد برود كه بدن كم خون شده و احتیاج به خون جدید داشته باشد، تشنه می شود. خداوند متعال بدن را به گونه ای ساخته است كه وقتی به چیزی احتیاج دارد، فورا همان احتیاج جلوه می كند. افرادی كه زخم برمی دارند، می بینید فورا تشنگی بر آنها غالب می شود و این بواسطه ی رفتن خون از بندشان است كه چون بدن برای ساختن خون آماده می شود و می خواهد خون جدید بسازد، آب می خواهد. خود رفتن خون از بدن، موجب تشنگی است.

«یحول بینه و بین السماء العطش» اینقدر تشنگی ابا عبدالله زیاد بود كه وقتی به آسمان نگاه می كرد بالای سرش را درست نمی دید. اینها شوخی نیست. ولی من هر چه در «مقاتل» (آن مقداری كه می توانستم بگردم) تا این جمله ی معروفی را كه می گویند ابا عبدالله به مردم گفت: «اسقونی شربة من الماء» (یك جرعه آب به من بدهید) ببینم، ندیدم. حسین كسی نبود كه از آن مردم چنین چیزی طلب كند. فقط یك جا دارد كه حضرت در حالی كه داشت حمله می كرد «و هو یطلب الماء». قرائن نشان می دهد كه مقصود این است: در حالی كه داشت به طرف شریعه می رفت (در جستجوی آب بود كه از شریعه بردارد) نه اینكه از مردم طلب آب می كرد.

عظمت ابا عبدالله چیز دیگری است. او چیز است، ما چیز دیگری. شعارهایی كه در سینه زنی ها و نوحه سرایی ها می دهید، شعارهای حسینی باشد. نوحه، بسیار بسیار خوب است. ائمه ی اطهار دستور می دادند افرادی كه شاعر بودند، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند، بیایند برای آنها ذكر مصیبت بكنند. آنها شعر می خواندند و ائمه ی اطهار گریه می كردند. نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرزنی، من با همه ی اینها موافقم ولی به شرط اینكه شعارها شعارهای حسینی باشد، نه شعارهای


من در آوردی: «نوجوان اكبر من، نوجوان اكبر من» شعار حسینی نیست. شعارهای حسینی شعارهایی است كه از این تیپ باشد؛ فریاد می كند: «الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا» [1] . مردم! نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و كسی از باطل رویگردان نیست؟ در چنین شرایطی، مؤمن (نگفت حسین یا امام) باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی ای ترجیح بدهد. و یا: (لا اری الموت الا سعادة و الحیوة مع الظالمین الا برما» [2] (هر جمله اش سزاوار است كه با آب طلا نوشته شود و در همه ی دنیا پخش گردد، و این باز هم كم است) من مرگ را جز خوشبختی نمی بینم، من زندگی با ستمكاران را جز ملامت و خستگی نمی بینم.



مرا عار آید از این زندگی

كه سالار باشم كنم بندگی



شعارهای حسین علیه السلام شعارهای محیی بود (یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم) [3] .


[1] بحارالانوار، ج 44 / ص 381.

[2] بحارالانوار، ج 44 / ص 381.

[3] انفال / 24.